نوشته شده توسط : آرتا

حرفی از کرببلا شد که دلم می‌لرزد

چشمم از اشک پر و عکس حرم می‌لرزدباز هم مرثیه در دست قلم می‌لرزد

کوه هم شانه‌اش از وسعت غم می‌لرزدوقت پرواز شد و باز شنیدم در راه

«هر که دارد هوس کرببلا بسم‌الله»کاروان رفت و زمان از سفرت جا می‌ماند

آسمان خیره به چشمان ترت جا می‌ماندشهر از فیض نماز سحرت جا می‌ماند

کعبه از گردش بر دور سرت جا می‌ماندو تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه

«هر که دارد هوس کرببلا بسم‌الله»همگی دور تو و خیمه که می‌شد تاریک

با دو انگشت تو دیدند خدا را نزدیکجبرئیل آمد و می‌گفت به هر یک تبریک

دست بیعت به تو دادند و شدند آن یاری کهنیست در باورشان یک سر سوزن اکراه

«هر که دارد هوس کرببلا بسم‌الله»ناگهان حس غریبانه‌ای آمد به وجود

چشم‌ها باز شد و در پی یک کشف و شهود

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : سه شنبه 18 آذر 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد